-
خدا
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 04:36
عاشقانه نگاه کردنت را دوست دارم..جانانه اغوش گرفتنت را دوس دارم...احساسم را دوست دارم وقتی دستانم را میگیری..امیدت را که منتظره بازگشتم است ...رهاترین رویا منم ک خوشبختی را با تو از نزدیک حس میکنم..دوس داشتنت مرا لبریز میکند از محبت از لبخند وحرمت..انقدر این عشق عمیق است ک دوست داشتنم را برای ادمهایت اسان میکند...وقتی...
-
کاش
شنبه 12 مردادماه سال 1392 22:57
کاش کسی بود از جنسه تو کاش کسی بود از جنسه ازخودگذشتن از جنسه فهمیدن زن یامرد فرقی نمیکند فقط دلم تویی میخواهد که نگاهم را بشناسد دستهایم را بگیرد ومرا ازین خستگی وجانکاهی ب تو برساند میدانی جزتو باکسی راحت نیسم اما ترسی دردلم ریشه داردک مرا ازخودم دور میکند اما خوب میشوم مگرنه خدا؟.......رهاترین رویا
-
خیلی دلم میگیرد
شنبه 12 مردادماه سال 1392 22:56
خیلی دلم میگیرد این روزها از خودم و از دست نیافته هایم از نرسیدن هایم پر از دردم این روزها اما میخندم تا کسی نفهمد ضعیف شده ام اما میدانم میگذرد مثله روز مثله شب میگذرد شاید ب رسیدن باخته باشم اما خودم را دلم را به این باختن نمیبازم نمیبازم به تلخیه این حسرت .دستهایم را محکم به خودم گره میزنم سخت است اما دوباره اغاز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 23:43
این سکانس واقعیه دوستم ازم پرسید:تاحالا عاشق شدی؟گفتم اره گفت چندبار؟ گفتم یک بار گفت پس میدونی عشق اول هیچوقت از یاد نمیره؟گفتم اره مطمئنم. گفت چجوری باهاش اشنا شدی؟گفتم از بچگی باهاش بزرگ شدم تاچشم باز کردم تا الان اوونو ذیدم.گفت باهاش در ارتباطی؟؟؟ گفتم اره همیشه باهمیم.بغض کردم ک گفت بهش میرسی؟؟؟اشکم سرازیر شد...
-
من پر از شعرم
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 22:48
من پر از شعرم من پر از شعرم تا اوج احساسی سپید می گریزم دریا را ابی تر خواهم دید وشناخت وبا موج به مهمانی ساحل میروم شعر من رویایه خیسه اشنایی نیس سراب یا خابی از کابوس نیس شعر من واقعییت را یافته وزیسته شعرمن زیباترین عشق وزیباترین فورانه عشق است شعرم عشق را زیباتر از گل وصف می کند وبا نسیم پاییزیه دل به استقباله ان...
-
پابرهنه
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 22:48
پابرهنه تاخدا پابرهنه تا خدا میروم دلشکسته تا خدا میروم چشم بسته دل رسته تا خدا میروم عاشقی را می خواهد این دله من زندگی خواهان است این جسم وتن من باتبسم بیصدا اوج میگیرم میخندم زیبا دستانه خدا را بی گلایه میگیرم انگاه زندگانی را در اغوش میگیرم زانوزده درصومعه خدا زارزار میگریم بار خدایا من تورا میخواهم تا دل هست عشق...
-
ته این روزها
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 22:47
از این جایی که من ایستاده ام تا ته این روزها فاصله خطه روشنه اشتباهات و تجربه هایه من است و ته این فاصله تویی تویی که منتظرم ایستاده ای تمامه این اشتباهات تمامه این تجربه ها روزنه هایه دوست داشتنم را پرررنگتر میکند با همین روزنه ها تا ته این روزها را میروم ولی هنوز خیلی دورم از انجایی که تو ایستاده ای ولی صبر میکنم تا...
-
خدا
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 19:02
اینجا همه چیز خوب هست اینجا همه ادما خوبن کسی محتاج یک لقمه نیست اینجا هوا عالی است عشق هست اینجا دلی نمیگیرد اری خدا من هم خوبم هی نفسی میکشم اشکی میریزم و کمی هم دلم اشوب است میدانی چرا ؟ خدا همه را دروغ گفتم به جز اخری نمیکشم دلت چون دلم بگیرد خدا هیچی خوب نیست نه نه هوا نه دلها و نه من ...بگذریم میشود مرا مرا به...
-
دلدادگیت
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 18:48
هستی و در لابلای بودنت پر میشوم هستی و در انعکاس روزها میان باخت هایم و یافت هایم تو رو می بینم رویای تو بی حد ومرز عاشقم میکند رویایی که هر لحظه با نفسهایم احساسش میکنم هستی و دیگر نیست هیچ شکی برای دلدادگیم تو هم بی هیچ حد و مرزی دلداده منی این دلدادگی تو برای تمام عمرم کافیست تو که باشی نیستی ها رنگ می بازند میدانم...
-
سلام
شنبه 23 دیماه سال 1391 04:04
به زودی در اینجا شعرها و دست نوشته های سارا صالح زهی قرار میگرد